شاعر نیستی ادا در نیار

حکایت کهنه ی مدعیان بی هنر و آرزوی شهرت

شاعر نیستی ادا در نیار

حکایت کهنه ی مدعیان بی هنر و آرزوی شهرت

جدال نابرابر

 چند روز پیش نوید تو یه وبلاگ که مال یه دوست علاقه مند به شعر کلاسیکه و هر از گاهی غزلی ... میگه ، یه نثر سیاه (بهش میگن شعر سپید) دید . در ادامه رد پای خانمی هویدا بود که کتابی از نوشته هاش چاپ شده. رد رو دنبال کرد تا به وبلاگ خانمه رسید. وای!! پر بود از مجموعه کلمات بی ربط و دهن پر کن .این کامنت رو براش گذاشت:

 

چرا اسم نوشته هاتون رو شعر میذارین؟ 

 

خانمه فوری اومد سراغ نوید و براش این کامنت رو گذاشت:


سلام

شما اسمشان را شعر نگذار ...فرقی ندارد.مهم احساس است که وقتی اثر بگذارد می شود  هنر..چه اسمش شعر باشد و چه نباشد.برایم مهم نیست اصلا...و اینکه فط اشعار کلاسیک را شعر می دانید برمی گردد به تعریفتان از شعر.تعریف است دیگر...که این تعاریف را هم انسانها گفته اند زمانی و ممکن است رمانی تعریفش عوض بشود...اما کاملا مشهود بود که پست های قبلی ام را نخوانده اید.حتی یک سر کوچک ..وجالب آنکه من در هیچ پستی کلمه ای به نام شعر نیاورده ام...حتی در نوشته های کلاسیکم. 

موفق باشید دوست عزیز

 

راستشو بخواین نوید دلش سوخت . رفت تو وبلاگ خانمه و حسابی وارسی کرد. دید خانمه یه کمی شعر هم حالیشه. دوستای باحالی هم داره. این شد که سادگی کرد و به قصد دلجویی دوباره رفت سراغ وبلاگ خانمه. 

این کامنت رو گذاشت:

 

 

 

سلام

اعتراف می کنم که اگه نگاه عمیق تری به وبلاگتون می انداختم ، اینطور بی رحمانه نمی تاختم.
شما قریحه ای توانا دارید و بر وزن و قافیه مسلطید.کاش قدرش رو بدونید و این مجال رو ایجاد نکنید که عده ای از سر خودخواهی و به شوق شهرت پایه های شعر پارسی رو سست کنند. شمایی که حتماَ می دونید ادبیات ایران اگر جایگاهی در دنیا داره فقط و فقط از پیشینیانش وام گرفته وگرنه حاشا که امروز با این سبک وسیاق سلاممون جوابی داشته باشه .
مسایجه های زیباتون رو خوندم و لذت بردم.
راستی یه مورد:
نفرمایید که اسم شعر روی .... نذاشتین. یه نگاه اجمالی به اطراف و اکناف وبلاگتون بندازین این قدر قاطع رو حرفتون پافشاری نخواهید کرد.
اما...
من شغل و تحصیلاتم (نه مطالعاتم) ربطی به ادبیات نداره و علیرغم شوقم ، غالباَ وقتی براش نذاشتم و البته کاش اینطور نبود. از آشنایی با شما و خوندن مکالمات موزونتون با دوستان هنرمندتون بسیار شاد شدم . هرچند ناخواسته در اولین برخورد رنجوندمتون اما امیدوارم هر از گاهی مراوداتی از جنس شعر باهاتون داشته باشم .
پوزش مجدد و خدا نگهدار

 

 

اما نمیدونم چرا خانومه یهو تغییر موضع داد! 

اولش یه حرفایی زد که حرفای قبلیشو رد میکرد . بعد هم بی پروا به نوید گفت که سوادش قد نمیده در این موارد نظر بده: 


سلام 

اگر منظورتان اسم شعر است که در پیوندهای روزانه می بینید مرحمتی دوست بسیار بسیار عزیزی ست که زحمت مرتب کردن پیوندها و وبلاگم را کشیده اند و من شرمنده ی محبتش هستم...بر این اصل هیچ تغییری بر وب نداده ام..و نیز برخی پست های بسیار پیشین.

اما به طور کل تعریف جامعی از شعر وجود دارد.خانم بهبهانی که تبحرشان در کلاسیک زبانزد عام و خاص است چقدر خوب در مورد شعر(چه آزاد وچه کلاسیک ) تعریف ارائه داده اند ...
بد نیست اگر در آن خصوص مطالعه ای بفرمایید

برای هر نوشته ای نمی توان نام شعر نهاد .گاه برخی نوشته ها منطق نثر دارند و آن گاه است که شعر بودن خویش را از دست می د هد.و اما منطق نثر چیست.نیاز به توضیح بیشتر دارد که در این مجال نمی گنجد.

موفق باشی 

 

 

نوید که باورش نمی شد اینجوری مورد اهانت قرار بگیره یه کامنت تو وبلاگ خودش و یکی عین همون کامنتو تو وبلاگه خانومه گذاشت :


سرکار خانم .....


سلام

ترجیح دادم در شرایط برابر پاسختان را بدهم . از این رو ، در این مکان به صورت یک کامنت - و نه تحت عنوان پاسخ- و در وبلاگ خودتان (  که البته به دلیل ارزش  فراوان وقتتان جان نثاران امور مربوط  به  آن را بر عهده دارند ) نیز به همین شکل گوهر هایی  که  افشاندید را  خواهم سفت.

جمله ی شما در کامنت اولتان عیناْ :

« و جالب آنکه من در هیچ پستی کلمه ای به نام  شعر نیاورده ام ...  حتی در  نوشته های کلاسیکم»

پاسخ من عیناْ :

«نفرمایید که اسم شعر روی .... نذاشتین. یه نگاه اجمالی به اطراف و اکناف وبلاگتون بندازین این قدر قاطع رو حرفتون پافشاری نخواهید کرد.»

جواب دندان شکن شما در کامنت دوم عیناْ :

 « اگر منظورتان اسم شعر است  که در پیوندهای روزانه می بینید  مرحمتی دوست بسیار بسیار عزیزی ست که زحمت مرتب کردن پیوندها و وبلاگم را کشیده اند ...
... و نیز برخی پست های بسیار پیشین.»

شرمنده ام از نداشتن علم غیب. هرچند اگر شما از عناوین به کار رفته در مورد خود و نوشته هایتان متلذذ نبودید و یا آن را با تعاریف خود مغایر می دیدید ، بی شک تغییرشان می دادید.

در کامنت اول در مورد تعریف شعر این چنین فرمودید:

«اینکه فقط اشعار کلاسیک را شعر می دانید برمی گردد به تعریفتان از شعر  .  تعریف  است دیگر...

... که این تعاریف را هم انسانها گفته اند زمانی و ممکن است رمانی تعریفش  عوض بشود.»
و اما در کامنت دوم علیرغم سکوت من در این مقوله آنچه را که بر وجدانتان سنگینی می کرد این چنین برملا نمودید:
 «اما به  طور کل تعریف  جامعی از شعر وجود دارد . خانم بهبهانی که  تبحرشان در کلاسیک زبانزد عام و خاص است ، چقدر خوب در مورد شعر (چه آزاد و چه کلاسیک) تعریف ارائه داده- اند ...»

و این چنین همگان را شیفته ی ثبات عقاید خود نمودید.

پیشتر در مقاله ای در مورد  شیوه ی دفاع  هم فکران  شما  ( مشترک المنافعین  شما  شاید تعبیر رسا تری باشد) از جایگاه متزلزلشان به عرض دوستان رساندم که :
 «هرگاه حباب خود را در آستانه ی زوال می بینند اقدام به تخریب معترض و تحریف اعتراض می نمایند» .
خدای را شاکرم از حضورتان که گواهی از این واضح تر ممکن نبود.

توصیه ام فرمودید به مطالعه...

خامی ناشی از جوانیتان سبب این توصیه بود یا عدم پایبندی به اولین اصول مباحثه؟
و یا شاید پای سحر و جادو در میان است؟ ای بزرگوار خشوع مکن و بفرما که از غیب باخبری.
آیااین که دو دو تای من چهار می شود واین اژدها عصایتان را بی اعتبار می کند دلیل محکمی ست که این چنین در مقام نصیحت بفرمایید:
 
 « بد نیست اگر در آن خصوص مطالعه ای بفرمایید.»

در خصوص خانم بهبهانی برفرض که ایشان همان بتی باشند که شما می فرمایید ، آیا در جایگاه ایشان نظری مغایر نظر ایشان وجود ندارد؟
آیا چون نظر ایشان منافع شما را تامین می کند جامع ترین است؟
آیا بهترین آشپز دنیا دارای این اختیار است که خوراک بادمجان را فسنجان بنامد؟

اما در مورد خودم...

به خاطر ندارم هرگز فروتنی پشیمانم کرده باشد.
وقتی کامنت اولتان را خواندم ، به تصور آنکه آنچه نوشته اید اعتقاداتتان است ، خود را ملزم به دلجویی دانستم . پنهان شدنتان پشت نقاب بی غرضی ، این تردید را در ذهنم پروراند که فرضیه ی من در مورد همه ی هم صنفان شما قابل تعمیم نیست.
 

 «من شغل و تحصیلاتم ( نه مطالعاتم )  ربطی به ادبیات نداره و علیرغم شوقم ، غالباَ وقتی براش نذاشتم و البته کاش اینطور نبود.»
 

پاسخ این جملات من گهر پرانی شما شد . 

 

بیهوده در باور خود در مورد عظمت شخصیت و تفکرتان تردید راه داده بودم.
می دانم با رکیک ترین  الفاظ  و  شنیع ترین  شیوه ها  ،  و صرفاْ در راستای  حفظ   موقعیتتان ـ علیرغم آنچه خود به حقیقت بر آن واقفید ـ بر من خواهید تاخت.

ماییم و نوای بی نوایی

بسم الله اگر حریف مایی...


 

این هم جواب شیوای خانم ... به نمایندگی از همه ی هنرمنان مرده و زنده!  


سلام

کامنت اول که در مورد اینکه اسم شعر نگذاشته ام به خاطر این بود که مرحمتی دوست عزیزم را فراموش کرده بودم و با تذکر شما  و گردشی در وبلاگم آن را به یاد آوردم و لازم دانستم بابت آنکه در آن خصوص بازخواست کرده بودید توضیحی ارائه دهم.نمی دانستم توضیح دادنم برآشفته ی تان می کند..در خصوص شعر هم بله تعریف جامعی وجود دارد اما آن تعاریف هم تعاریفی ست که انسانها ارائه کرده اند و پذیرش یا عدم پذیرش آن و اینکه کس دیگری خودش برای خودش تعریفی نداشته باشد یا داشته باشد ربطی به این مقوله ندارد.من گفتم بر می گردد به تعریف شما از شعر...نگفتم تعریفی  وجود دارد یا ندارد.تعریف شما از شعر آنگونه است و تعریف است دیگر.
همان گونه که پیشتر ها تعریف شعر، کلامی خیالی موزون بود اما امروزه این تعریف تغییر کرده و حقیقتا تعاریف قابل تغییرند. 

من هیچ گونه تضادی در دو کامنتم نمی بینم.اینکه شما تعریفی از شعر دارید و دیگران هم ممکن است داشته باشند دلیل می شود که تعریف جامعی از شعر وجود نداشته باشد؟
تعریف جامع وجود دارد اما انسانها به دلیل هنر بودن شعر گاه تعاریف ذهنی خویش را می آفرینند و ممکن هم هست درست تر باشد.اما دلیل نمی شود که تعریف شما هم از شعر همان تعریف جامعی باشد که در حال حاضر وجود دارد.(شما فقط شعر کلاسیک را شعر می دانید و این تعریف شماست). 

حباب خود را هم مدتهاست خودم ترکانده ام...هیچ چیزی نیستم چه برسد حباب.هنوز دارم می آموزم و هنوز هم مطالعه  می کنم و اگر کسی مرا ترغیب به مطالعه ی بیشتر کند برآشفته نمی شوم.خودم را آنقدر پر نمی دانم که فکر کنم همه چیز را می دانم و مطالعه کرده ام ودیگر نباید بکنم. 

خانم بهبهانی هم بت نیستند.هنرمندی هستند که سالها و خیلی بیشتر از من و شما در صحنه ی هنر بوده اند.عیب است به ایشان چنین تاختن.اگر مشکلتان من هستم به هنرمندان دیگر توهین نفرمایید.من خودم حی و حاضرم و هرچه میل دارید نثار خود من بکنید.در خصوص تحصیلات هم من نیز ادبیات نخوانده ام من نیز چون شما مطالعاتم خارج از تحصیلاتم بوده. و متاسفم که شما در باب دو مقوله که داریم با هم حرف می زنیم به بقیه ی هنرمندان تاخته اید. 

ادب حکم می کند هنگام مباحثه سعی در تخریب شخصیت دیگران نداشته باشیم.ما در خصوص مسئله ای داریم بحث می کنیم که مسئله ی ادب و ادبیات است اما شما در جای جای پاسختان در حال تخریب شخصیت و زیر سوال بردن شخصیت فردی من هستید. 

این چه ربطی به ادبیات دارد.؟ از اصول بحث صحبت کردید اما متاسفم که خودتان هیچ رعایت نکردید.بنابراین من دیگر هیچ حرفی با شما ندارم.گویا دغدغه ی شما نه ادبیات که فرد - من ناچیز- بوده است.من هرگز و با هیچ کس حتی بدترین کسانی که با بدترین الفاظ به من تاخته اند از کلمات رکیک و شنیع استفاده نکرده ام و بسیار متاسفم از طرز نگرش شما و فقط امیدوارم امانت داری کرده و کامنتم را حذف نفرمایید.انتظار هیچ گونه پاسخی را هم ندارم و شما را به خدایی می سپارم که در خلقت انسانها حکمتی دارد که واقف نیستم.
(در جمله جمله ی پاسختان تحقیر و کنایه و غرض ورزی و تخریب و تهمت به من وجود دارد).

موفق باشید

  

جمله ی آخرو داشتین؟ 

یعنی نفهمیدم خدا تو رو واسه چی آفریده!!! 

نوید این چند کلمه رو نوشت :

 


بخش نظر را در زبلاگم طوری تعیین کردم که نظرات بدون تایید من به نمایش در می آیند.

آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است...

من شرط امانت داری را به جای آوردم و هیچ کدام از کامنت های شما را حذف نکردم. اما شما به کامنت من حتی مجال نمایش ندادید.

من شما را به خلوت خودتان می سپارم... 

  

این کامنت مهتاب بود بعد از خوندن مکاتبات بین نوید و خانم... : 

 

«غزل..سپید...نو...کهنه...اسمیه که رو چیدمان احساسمون میذاریم...کلام اگه ناب باشه ..اگه بجوشه از درون ارزشمنده و دلنشین.

شاد باشید»
این کامنتی بود که چند روز پیش تو  وبلاگ یکی از دوستان گذاشته بودم.
نوید عزیز خیلی خالصه...خیلی زلاله که میگه و آزار میده و آزار می بینه...از جنس آدمای امروز نیست...بی توجهان تملق گو... 

 

این کامنت از اون دوست غزل سرا برای نوید خیلی گرون تموم شد. 

آخه هر چی فکر کرد تنها دلیل نوشتن این جملات ..... به نظرش رسید  

 

باسلام
جناب اقای نوید . . .
خواهش می کنم این بحث بی نتیجه را تمام کنید.
مخالفت با چیزی که این همه طرفدار دارد به هیجوجه قابل توجیه نیست. مسلماْ ماندن در گذشته آنقدر قبیح است که عدم درک همه مخاطبان امروزی!
من به شخصه از خواندن برخی از اشعار مدرن به شدت لذت می برم و گاهی حتی آرزو دارم به همان قدرت و زیبایی شعر بگویم!
سرکار خانم.................... شاعر توانا و با شعور معاصر از این دست است که واقعاْ برای بنده بسیار قابل احترامند. ایشان تا جایی که می شناسم از معدود شاعرانی هستند که دعوت مرا برای اظهار نظر در مورد شعرهایم پذیرفتند (؟!؟!) و بر خلاف برخی دیگر که البته شاید وقت شان اجازه نداد (!) با فروتنی آمدند و نظرات خیلی خوبی در مورد زبان شعر هایم دادند ُ که مسلماْ مرا مدیون خود ساختند.
جناب آقای نوید . . . خواهش می کنم دیگر این بحث را ادامه ندهید.

متشکرم

پاسخ:

باور نمی کنم که مرا  متهم به ماندن در گذشته و عدم درک مخاطبان امروزی می نمایید و به همین خاطر تقبیحم می کنید.
می فرمایید مقابله با چیزی که این قدر طرفدار دارد قابل توجیه نیست.
بت ها را هزاران نفر می پرستیدند و خلیل الله در مقابلشان ایستاد.
من معتقدم ، انسان آزاده سازش نمی کند.
من کهنه پرست نیستم. با سروده های فریدون مشیری، حمید مصدق ، دکتر مهدی حمیدی و بزرگانی دیگر از اهالی شعر امروز الفتی دیرینه دارم .
بگذریم.
امروز ، در اولین ملاقات حضوری فرمودید ادامه ندهم...
چشم .
ایشان را به حال خود وامیگذارم تا همچنان سایه ی لطفشان را بر شعر پارسی بگسترانند .
گویا موجبات کدورت فی مابین را فراهم آورده ام.
امیدوارم تعلقی  عمیق تر حاصل گردد.

عفوم کنید که لینکتان را پاک می کنم.
یا...

 


قصه ی ما به سر رسید. نتیجه گیریش با خودتون. 

دلتون شاد...


 

 
نظرات 19 + ارسال نظر
گفتمت .... چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:21 ب.ظ http://goftamat.persianblog.ir

سلام و درود
بحث مطرح شده هم جالب بود هم نبود.( جسارت منو ببخشید) جالب بود به خاطر مطالب کلی که طرح می شد و دو نوع نگاه متفاوت رو به چالش با هم می انداخت و جالب نبود چون به نظرم روشهای بحثی اصولی و منطقی رو مراعات نمی کردو این خوب نبود. اما به نظرم میاد که باید به هردو نگاه تلطیفی دیگه داد و جوری دیگه طرحش کرد.
اسم این نوشته هار رو هرچیزی می شه گذاشت و به نظر من صرفنظر از اسمش ، اگه زیبا باشه و معنی داشته باشه و به دل بشینه ، سروش زیبایی است که باید بهش احترام گذاشت . به اون نوشته های بی سرو تهی که حتی نویسنده اش هم نمی دونه واسه چی سعی کرده شروع به نوشتنشون کنه !! کاری ندارم ولی خیلی نوشته ها هستند که شاید و حتما بدور از قالبهای شعر کهن ایرانی هستند و بسیار شعرتراز بعضی شعرهای مستحکم بی معنی شعرای بسیار معروفند.
فکر می کنم باید به جان کلام بیشتر توجه کرد تا قالب اونها
شادزید

سلام
قدم رنجه فرمودین
شما بهتر از هر کسی می دونین که نوید با شعر نو مشکل نداره.
حکایت پیشه ی شاعری و کلاس شاعری و شاعر نما و کاسبی از قبل شعیر اما آویزون شده به شعر امروز
ممنون از نظر ارزشمندتون و در انتظار حضور مجددتون
جاوید باشید

کیارش چهارشنبه 28 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ب.ظ http://kiarasharamesh.blogfa.com/

سلامی چو بوی خوش آشنایی. خسته و ملول از کار امروزینه آمدم که فقط حالتو احوالتو سیه خالتو سپید مویتو ببینم بروم. بحث و تبادل نظر باشد برای بعد. البته اینقدر بگویم که من با این نظر موافقم که شعر به شاعرانگی است و وزن و قافیه شعر نمی سازد بلکه نظم می سازد. حالا اگر نظم شعر هم باشد چه بهتر.

سلام
خوش اومدین
منتظر می مونم خستگی از تنتون بره
برقرار باشید

گفتمت .... شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ

باز هم سلام
یک نکته دیگر:
برخی هنرمندند و برخی هنر پیشه
هنرمند را دغدغه هنراست و با زبان هنر بیانش می کند ، حال به هرزبان و هر شیوه که بیشتر می داند و می پسندد
و
هنرپیشه ، پیشه اش هنر است و از این راه نان می خورد
پس فرق باید بگذاریم بین این دو
شادزی

عطیه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ http://atie.blogfa.com

سلام.
حقیقتش من میخواستم به نوید بگم که کامنتش خیلی موثر بود که دیدم دعوت کردن به خوندن این وبلاگ.
خیلی از مطالب سر درنیاوردم .
ولی کاملا با روش جواب دادن منطقی نوید آشنام و میدونم که با کلمه ایی عمق مطلب رو میرسونه.
اگه شرایطش بود اسم وبلاگ خانوم شاعر رو بگین تا شعرهای ناشعرشون رو بخونم .
خوشحال میشم لینک کنید.

بهار چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ق.ظ http://raddepa.persianblog.ir

سلام. من اولین باره که به وبلاگ شما میام. بحثتون رو خوندم. شما رو که نمیشناسم. اون خانم را هم! اما جالب بود اینقدر پافشاری!
موفق باشید.

سلام
خوش اومدین
کاش نظر فنیتون رو می نوشتین
یا...

سوفی پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ق.ظ http://soofi88,blogfa.com

سلام
خوب بود لینک خانوم شاعر هم می گذاشتین اینطوری که فقط بحث وجدال بینتون رو بخونیم آدم سردرگم میشه ونظری هم نمیشه داد..... اما با توجه به بیانات خانم ونوید :
1. خانم شاعر عزیز خوب بود به جای ارجاع دادن به خانم بهبهانی تعریف خودتان را از شعر به عنوان یه شاعر می گفتید و به جای اینکه مسیر بحث را منحرف کنید وبه جدل تبدیلش کنید یه بحث منطقی واصولی را در پیش می گرفتید .
2. خطاب به دوستی که ملاک ومعیار را اکثریت می داند دوست من اکثریت هیچ وقت ملاک ومعیار درستی نبوده ونیست .

سلام
سپاسگزارم

بهار پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://raddepa.persianblog.ir

سلام دوباره:
نظر خاصی نبود. یا به قول شما همون فنی. فقط برام جالب بود.امیدوارم همیشه شاد باشید و دیگه هیچوقت از این بحث ها پیش نیاد.

سلام
ممنون که اومدین

عطیه شنبه 8 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ http://atie.blogfa.com

ما یه نظر گذاشتیم اینجا نمیدونستیم اینجوری میشه . اینجا خیلی سیاسی و جدیه .

مهسا دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:41 ب.ظ http://atashgahedirine.persianblog.ir

سلام.حضور با تاخیر مرا ببخشید...کاش میشد اشعار اون خانم رو می خوندم....اما چیزی که واضحه اینه که ایشون به هیچ وجه تعریف مشخص و یا ایده ای خاص و مورد قبول نداشته اند...تا با نظر «گفتمت» در مورد تعریف هنرمند و هنر پیشه موافقم و این اعتقاد رو دارم که ایشون یه هنر پیشه هستند....

عطیه یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 ق.ظ http://atie.blogfa.com

سلام آقای سلمان آقا
والا ما از اولم فکر میکردیم چون رفیق نویدی رک باید باشی ولی جان خودم یه اپسیلونم فکر نمیکردم انقدر باشی
خوبی شما؟
سلامتی؟
ایشاالله پایدار باشی .
ما منتظر (تا بعد) نشستیم پا کامپیوتر تکون نمیخوریم . باور کن .

شاعر شنیدنی ست پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:08 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

من سواد شعری خوبی ندارم اما مطمئنم که شعر سپید هم برای خودش اصولی داره و نمیشه گفت چون وزن وقافیه نداره پس هرچی دوست داشتی رو به نام شعر بده به خورد مردم! یاد شعر مهران مدیری افتادم توی مردهزار چهره
پول آب را باید داد!!!!!
فکر کن اینم شعر باشه مثلا!!!البته من شعر اون خانمو نخوندم صلاحیت نظر دادنم ندارم ولی زیاد خوندم چیزایی که تحت عنوان شعر سپید منتشر شدن

سلام بانو
من شرمنده هستم که اینقدر دیر پاسخ کامنت ارزشمندتون رو تقدیم می کنم
فروتنی شما درخور تقدیره و نظراتتون شایسته ی تأمل
متاسفانه گاهی خودخواهی هامون آثار مخربی داره که بهش توجه نمی کنیم.
شوق دستیابی به عنوان شاعر توسط کسانی که به هیچ چیز غیر از منافع شخصی خودشون فکر نمی کنند ، ضربات غیرقابل جبرانی به پیکر شعر فارسی وارد کرد.
سپاسگزارم برای حضور ارزشمندتون
یا ...

لیلی چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:44 ب.ظ http://leyli-sedayam-kon.blogfa.com

آیا بهترین آشپز دنیا دارای این اختیار است که خوراک بادمجان را فسنجان بنامد؟
سلامی دوباره
با جناب نوید هم عقیده ام...
این جمله ی شما عالی بود ..
هر غذایی که فسنجان نمیشود

بهتره شعر سپید اسمش نثر بمونه و نیمایی و قالب کلاسیک هم شعر....

سلام لیلی جان
خیلی خوش آمدید
کاش کسانی که برای شاعر نامیده شدن محصول انفعالات شگفت انگیز درونیشون رو شعر نامیدن هم کمی با شما هم عقیده بودن.
شاعر بمونید و سربلند
یا ...

آیدا سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام
محصول انفعالات شکفت انگیز درونی شعر میشه دیگه! نمیشه؟
من چند روزه دارم سعی می کنم یه شعر سپید بگم که هم سپید باشه هم با تعریفم از شعر جور در بیاد.
یعنی نثر نباشه. گفتم. ولی وقتی خوب بهش نگا میکنم وزن داره و در واقع نیمایی از آب در اومده!
حالا اگه تونستم به «شعر سپید» هم دست پیدا کنم، میام حتما نظرمو دوباره میذارم.
موفق باشین در این جدال نابرابر!

ری را،آواز آدمی چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:40 ق.ظ

سلام
می گن که شعر رستاخیز واژه هاست...
در روز رستاخیز یا قیامت که همه یک جور محشور نمیشن!هر کسی با گروهی که کردارش شبیه اونا بوده محشور میشه...
واژه ها،واژه ها،واژه ها...مگر نه این که شعر از جادوی واژه ها شکل میگیره؟

گاهی خوبه آدم وا گرا باشه نه همگرا،گاهی چه خوب میشه اگه تمام مرز ها و بعضا محدودیت ها رو شکست و پا به سرزمین جدیدی از جنس واژه و شعر و شور و شاعری بذاره...
اولین بار که احمد شاملو پا این سرزمین ناشناخته گذاشت و شعر سپید رو "کشف" کرد،یا حتی قبل تر از اون وقتی که نیما برای اولین بار شاعران ما رو با سبک جدیدی از جادوی کلمات،و همون شعر نو آشنا کرد هم،با موجی از اعتراض و جنجال و هیاهو رو به رو شدند.

اما در مقابل افرادی بودند که از نحوه ی چینش واژه های این دو استقبال کردند و برای همینه که این سبک از شعر هنوز هم پا بر جا مونده،گاهی وقتا فکر می کنم شعر نو و شعر کلاسیک مقابل هم هستن و در نهایت یکی دیگری رو شکست میده،اما چه اشکالی داره که این دو در کنار هم و با صلح و صفا به زیستن و "ماندن" ادامه بدن؟

نمیدونم از مطلب شما برداشت درست کردم یا نه،به هر حال جسارت منو ببخشید،خواهش می کنم قضاوت نکنید،فقط کمی در مورد چیزی که گفتم فکر کنید.

سبز باشید و پایدار

سلام
نظر روشنفکرانه ای بود ممنونم.
اما
جسارتا چند آیتم رو از قلم انداختین
شاملو سپید رو کشف کرد؟
شاملو نتونست شعر بگه نثر نوشت ولی گفت نثر نیست شعره.
شعر نو؟
شعر کهنه و نو نداره. اگه بخوایم حذف وزن و قافیه رو ملاک نو بودن شعر بدونیم اونوقت تکلیف غزل پست مدرن و غزل نئوکلاسیک چیه؟ اینا کهنه محسوب میشن؟
اما در مورد طرفداری از سپید و باقی موندنش
توجه کردینکی طرفدار شعر سپیده؟ کسی که دلش می خواد شعر بگه اما نمی تونه . معلومه که از سپید طرفداری می کنه .چرا؟ چون شعر نمیگه ولی شاعر محسوب میشه باید هم طرفداری کنه.
ماندگاری یعنی چی؟تصور می کنید از بین سی میلیون شاعری که به لطف سپید شاعر محسوب میشن اسم یا اثر یکیشون صد سال دیگه دیده میشه؟ همین الان هم واژه پراکنی های سپید سازان سی چهل سال پیش جایگاهی بین مردم نداره.
اگه از شاملو اثری موند به لطف اشعار نیمایی و ترانه های فولکلورشه و البته کمی هم تفکرات روشنفکرنمایانه که خوراک روشنفکرنماهای امروزیه.
با خودمون صادق باشیم
ببخشید گستاخی من رو
روسپید باشید

ری را،آواز آدمی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:42 ب.ظ

سلامی مجدد

"توجه کردینکی طرفدار شعر سپیده؟ کسی که دلش می خواد شعر بگه اما نمی تونه . معلومه که از سپید طرفداری می کنه .چرا؟ چون شعر نمیگه ولی شاعر محسوب میشه باید هم طرفداری کنه."

جسارتا میخواستم نکته ای رو بگم.من شاعری مثل قیصر امین پور رو براتون مثال میزنم.در این که قیصر شاعر بزرگی بود و اشعار کلاسیک فوق العاده ای داشت شکی نیست،اما اشعار سپیدش هم فوق العاده هستند.آیا این انصافه که به خاطر این که قیصر به نوعی هم طرفدار اشعار سپید بود،بهش شاعر نگیم؟{و البته مطمئنم قیصر امین پور و اشعارش تا ابد ماندگار میمونند}

چیزی که من از حرف های شما برداشت میکنم به طور کلی اینه که شعر سپید رو شعر نمیدونید...خب نظر شما از جهاتی هم درسته و قابل تامل،البته اگه بخواییم با خودمون صادق باشیم،واقعیت غیر از اینه.

خواهشا من رو ببخشید،البته که میدونم شاید با همین واژه ها باعث رنجش شما بشم،شرمنده اما به نظرم شما تعصب بیش از حد روی این مورد دارید و باز هم جسارتا سنت گرا هستید.

شما باید گستاخی من رو ببخشید
عیدتون مبارک

عید شما هم مبارک
بحث پیرامون این مساله که اساسا کی شاعره و کی نیست و چی رو باید شعر نامید و چی سزاوار نام شعر نیست و باز اینکه اصل وجود سپید مشکل داره یا شعر نامیدنش و باز اینکه چرا بعضی از اهالی کلاسیک سپید رو تایید کردن مجالی وسیع میخواد که در حوصله ی یه کامنت نمی گنجه.
هر دوی ما عقایدمون رو بیان می کنیم شاید به تفاهم برسیم شاید نه . برای بیان عقایدتون عذرخواهی نکنید.
سنت گرا نیستم . نئو کلاسیک رو دوست دارم . از نیمایی لذت می برم . پست مدرن رو منهای هتاکیش دوست دارم . اما روی شعر تعصب دارم . تعصبم کور نیست.
قیصر ـ که خدایش بیامرزاد ـ خوب شعر می نوشت اما به اعتقاد من شاعر نبود. اما این نظر شخصی رو عرض نکردم که به استناد اون اعتقاد قیصر رو انکار کنم.
از نظر من تنها دلیلی که باعث میشه بعضی از شاعران کلاسیک ـ علیرغم میل باطنیشون ـ سپید رو بپذیرن اینه که اهالی پر تعداد سپید پاکباخته هستن و به تبع اون به راحتی هر کسی رو که مقابلشون باشه له می کنن.
اتهام ماندن در گذشته و کهنه پرست بود و جا ماندن از قافله ی زمان و ... به راحتی می تونه یه شاعر رو از صحنه دور کنه و اهالی سپید در اعطای نشان کهنگی به اهالی کلاسیک درنگ نمی کنن. به همین دلیل شاعر کلاسیک برای بقاش ناگزیره از پذیرفتن سپید.
دوست من
شعر پارسی پتانسیلی داره که سایر زبان ها ازش محروم هستن. تجدد و نوآوری در همه ی زمینه ها لزوما تقلید از اروپا نیست.
شاملو و آموزگارانش یه گرته برداری بچگانه از شعر اروپا کردن ـ که عمری در حسرت نزدیک شدن به شعر ما بود ـ و شد شعر آزاد تا بدون اینکه شاعر باشن شاعر محسوب بشن.
دو تا نکته هست که گره خیلی از مسائل رو باز می کنه
اول اینکه این ادعا که وزن و قافیه شاعر رو محدود می کنه ادعاییه که کسانی مطرح می کنن که شاعر نیستن پس اصلا حق تدارن در مورد این که شاعر چه احساسی داره اظهار نظر کنن.
شاعر برای موزون سرودن تلاش نمی کنه بلکه شعر جاری میشه اما این برای غیر شاعر قابل درک نیست.
هر کسی می تونه احساساتش رو بر روی کاغذ بیاره . ممکنه اثر ادبی زیبایی هم خلق بشه اما دلیلی نداره هر اثر ادبی احساسی زیبایی شعر نامیده بشه صرفا به این دلیل که تو اروپا بهش میگن شعر...
البته هر کلام موزونی هم شعر نیست
معتقدم در هر نسل شاید به شماره ی انگشتان یک دست شاعر وجود داشته باشه و شاید هم کمتر. گسترش ارتباطات نباید به افزایش تعداد مدعیان شاعری منجر بشه.
ایراد کار اینجاست که ما ایرانی ها بسیار خودخواه و منفعت طلب هستیم و برای حفظ منافع شخصیمون هر کاری می کنیم.
چه بسا کسانی که با تمام وجودشون می دونن که سپید شعر نیست اما منافعشون چیزی غیر از این میگه به همین دلیل تا پای جون از شعر بودن سپید دفاع می کنن.
دوست من
یه سوال
آیا حافظ برای سرودن به وزن و قافیه محدود نمیشد یا مولانا ؟
محدودیت وزن و قافیه محصول دهه های اخیره؟
ببخشید من می رم بالای منبر هم زیاد حرف می زنم و هم جسور میشم. جسارتم رو ندیده بگیرین

ری را،آواز آدمی سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ب.ظ

دوباره مزاحم شد،فقط به خاطر این که دوبار که داشتم مطالب پستتون رو میخوندم متوجه اشتباهم و صراحت گستاخانه ی کلامم شدم.

خواهشا چند خط پایانی کامنت قبلیم رو فاکتور بگیرید،همین الان متوجه اشتباهم شدم.عذرخواهیم رو بپذیرید.

استدعا می کنم
شما بزرگوارید
جسارتا من متوجه نشدم که تو پست من چی دیدین و کجای فرمایشات خودتون رو بر اساس اون اشتباه ارزیابی می کنید
سپاسگزارم از رفتار بزرگوارانه تون

هیچکس سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 ب.ظ http://faryadekhamush2.blogfa.com/

سلام

امیدوارم این بت شکنِ ما موفق بشه کارش رو به سرانجام برسونه

برای شما هم آرزوی موفقیت می کنم

سارا اهر سه‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:37 ق.ظ http://www.adnanjashoei.blogfa.com

سلام
من سارا اهر هستم. مدیر وبلاگ عدنان جاشوئی که یکی از شاعران سبک های غزل و شعرنو و سپید و پست مدرن می باشد. و همچنین از خوانندگان با احساس سبک های راک و پاپ و پاپ ترنس. لطفا سری به وبلاگهای من بزنید و اگر از اشعار و آهنگهای عدنان جاشوئی لذت بردید، سپاسگزار خواهم شد وبلاگ من را به وبلاگ زیبایتان لینک کنید.

با تشکر
سارا اهر

www.adnanjashoei.blogfa.com
www.adnanjashoei.blog.ir
www.adnanjashoei.persianblog.ir
www.adnanjashoei.blogsky.com

صبوح شنبه 2 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:48 ب.ظ

با سلام به ادب دوستان عزیز. مجموعه ای از زیباترین اشعار کوتاه ایران و جهان در کانال تلگرام صبوح

https://telegram.me/sabuoh

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد